هر گاه در ادبيات رهبر معظم انقلاب(مدظله العالي) «تکيه به بيرون از مرزها» نفي ميشود، عدهاي از اين عبارت تعبير به خودکفايي محض ميکنند و با نقد اقتصادهاي بسته آن را زير سوال ميبرند. اين در حالي است که «اتکاي به ظرفيتهاي داخلي» از منظر ايشان هرگز به معناي قطع ارتباط اقتصادي با ساير کشورها نيست. تجارت در انديشهي اسلامي ممدوح است و انديشمندان اسلامي نظير فارابي، ابنخلدون و علامه سيد محمود آملي در آثارشان سالها پيش از اسميت و ريکاردو از مزيتهاي تجارت بينالملل سخن گفتهاند. بر همين اساس آيتالله خامنهاي نيز در ديدار اخيرشان با کارگران فرمودند: «بنده عقيده ندارم به اينکه رابطهي اقتصادي را از دنيا بايد قطع کرد يا ميتوان قطع کرد؛ معلوم است که نميتوان؛ امروز همهي دنيا به هم مربوط و متّصل است امّا تکيهي به بيرون از مرزها غلط اندر غلط است.»
مزاياي ارتباط اقتصادي با دنيا بسيار است که از جمله ميتوان به تخصيص بهينهي منابع، استفاده از مزيتهاي ناشي از مقياس و در نتيجه رشد اقتصادي اشاره کرد. در عبارت فوق نيز از آن جنبه که «امروز همهي دنيا به هم مربوط و متصل است»، تجارت بينالملل و ارتباط اقتصادي با دنيا توجيه شده است. اما بخش دوم سخن ايشان به چه معناست!؟ آيا غلط اندر غلط خواندن تکيه به بيرون، نافي بخش نخست (يعني لزوم ارتباط اقتصادي با دنيا) نيست؟ با کمي دقت ميتوان دريافت که اين دو بخش، نقيض هم نيستند. کشوري ميتواند هم با دنيا ارتباط داشته باشد و هم به بيرون «تکيه» نکند. فرق است بين ارتباط با خارج و تکيه به خارج و جالب اينجاست که امريکا نيز اينگونه است؛ يعني با کشورهاي خارج از خود ارتباط دارد ولي اتکاي به خارج ندارد.
سالواتوره در کتابِ تجارت بينالملل پس از بحث پيرامون شاخص وابستگي متقابل کشورها (نسبت صادرات و واردات کالاها و خدمات به توليد ناخالص داخلي)، ميگويد کشور امريکا چون وابستگي نسبتاً اندکي به تجارت بينالملل دارد، لذا اگر بخواهد از تجارت جهاني صرفنظر کند، ميتواند همچنان به حيات اقتصادي خويش ادامه دهد بدون آنکه کاهش قابل ملاحظهاي در وضع زندگي مردمش پديد آيد. وي معتقد است در مورد ژاپن، انگلستان يا ايتاليا به سختي ميتوان ادعايي کرد. اما در مورد سوئيس يا استراليا اصلاً ادعايي نبايد کرد. پس بايد توجه داشت که تکيه به خارج نداشتن يعني اقتصاد يک کشور به گونهاي باشد که اگر بخواهد (يا با تحريمها مجبور شود) از حجم تجارت بينالملل خود بکاهد، بتواند به حيات اقتصادياش ادامه دهد.
لذا اگرچه بالا بودنِ حجم تجارت خارجي و ارتباط گستردهي تجاري با دنيا در شرايط عادي يک مزيت محسوب ميشود،اما همين ويژگي تحت شرايطي که کشورهايي قصد تحميل ارادهي خود بر آن کشور را دارند يک نقطهي ضعف قلمداد ميگردد. يکي از اين راههاي تحميل اراده بر ملتها وضع تحريمهاي ظالمانه است.کشور ايران با انقلاب اسلامي،پس از استقلال با تحريمهاي همهجانبه مواجه شد و اين تحريمها از سال90به اوج خود رسيدند.اکنون نيز نظم ظالمانهي حاکم بر جهان با ابزارهايي چون کارگروه ويژهي اقدام مالي(FATF)و عدم پايبندي به قراردادي چون برجام در صدد حداکثر کردنِ سود اقتصادي خود است.
وجود جنگهاي ارزي بين اقتصادهاي جهان نيز دليل ديگري است براي اينکه تکيهي اقتصاد ايران به بيرون غلط اندر غلط باشد.جنگ ارزي،کاهش رقابتي ارزش پول ملي يک کشور در برابر پول سايرکشورها به منظور وصول به رشد اقتصادي از طريق بهبود تراز تجاري است.برخي کشورها در بازار ارز مداخله ميکنند تا نرخ برابري پول ملي خود را پايين نگه دارند و رقابتپذيري خود را در بازار جهاني افزايش دهند.
ساير کشورها نيز به مقابله به مثل ميپردازند.لذا ارزها به طور عمومي در حال ضعيفتر شدن هستند.جنگ ارزي يکي از سهلالوصولترين راهها براي افزايش رشد اقتصادي کشور خودي و کاهش رشد اقتصادي کشورهاي ديگر است.برخي اقتصاددانان از جنگهاي ارزي به «دزدي رشد اقتصادي» نيز تعبير کردهاند.
در شرايطي که تجارت آزاد،تنها شعاري بيش نيست و اقتصادهاي بزرگ دنيا براي افزايش رشد اقتصادي خود،به دزدي رشد مشغولند و در شرايطي که قدرتهاي بزرگ دنيا براي تحميل ارادهي سياسي خود به کشورها دست به انواع تحريمهاي ظالمانه ميزنند،طبيعي است که اتکاي يک اقتصاد به بيرون از مرزها معنايي جز انحطاط آن اقتصاد در آيندهاي نزديک نداشته باشد.در مقابل الگوي اتکاي به داخل در عين ارتباط عزتمندانه با ساير کشورها ميتواند متضمن پيشرفت پايدار براي اقتصاد آنها باشد. الگو مورد نظر سالواتوره اکنون بر اقتصاد امريکا حاکم است و رهبر معظم انقلاب نيز معتقدند اگر ايران نيز جز اين عمل کند، غلط اندر غلط است!
ارسال نظرات